بوی بهار نارنج دردودل با خدای اطلسی ها
| ||
|
خاک، بوی قدمهایت را حس کرد و آسمانی شد قاصدکها، تادورترین سرزمینها را، چرخیدند و مژده آمدنت را به چشمهای تشنه رساندند. خاک، قدم گاه قدمهای ملکوتی تو شد وتا فرشته ها، زایر همیشگی ات به هر بهانه، به زیارت چشمان روشنت بیایند و بوی خوشت را برای آسمانها سوغات ببرند.چقدر دوست داشتنی است روزهای آمدنت! کاش میتوانستم هر سال، روز تولدت را در حرمت نفس بکشم! شب تولدتوکه می شود، حرمت از آسمان پر ستاره نیز پرستاره تر می شود. تو امشب به دنیا آمدی تا ستاره ی همه ی بی ستاره آری ! حَرَمت، قبله ی دلهای شکسته است، عالَم، با همه نگرانیها و غمهایش، همین که دلش را به پنجره فولاد تو گره میزند، آرام می گیرد. این را بارها از کبوترهای حرمت شنیده ام.
آقا! مرا کبوتر گنبدت کن، سرگردانی ام را سامان ببخش. یا امام رئوف! من به محبت و ولایت تو پناه آوردهام. مرا از هوای دلانگیز ولایت، سرخوش کن.
سلام ضامن آهو! دل شکسته من، به پای بوس نگاهت غریب میاید... بخش سیره و عترت تبیان نظرات شما عزیزان: |
|